خسته شدم بس که ماسک زدم ...
نوشته شده توسط : perana

سلام زمستون :) این دومین روز تو هست و من تازه الان یکم حال دارم بیام باهات حرف بزنم ... 

تو فصل منی:) از همون موقعی که من تو دومین ماهت متولد شدم و شدم سفید برفی :)

امروز که بیدار شدم تا حاضر شم و برم سر کلاس .. جلوی آینه ایستادم و داشتم دکمه های مانتو مو میبستم که یهو این جمله هه یادم افتاد که: صبح که دکمه ی پیرهن تو میبندی از کجا معلوم .. شب .. خودت اون و باز میکنی یا مرده شور ؟ 

:)))))))))) 

میدونم خیلی صبح دل انگیز و شروع رمانتیکی بود:))) ولی خب دیگه ... 

زمستون ... دلم برف میخواد ... ازینا که تا زانو توش فرو بری ... ازینا که فسقل دیوونم کنه و بگه بریم برف بازی؟بریم تو برف قدم بزنیم ؟ بریم ؟ دلم هوای تمیز میخواد .. بی سر درد ... بی ماسک ... 

دلم خودم و هم میخواد ... بی قول و قرار بی وعده وعید ... قوی ... رشد کرده ... فهمیده تر شده .... 

دلم خدا رو هم میخواد ... بزرگوار ... بخشنده ... دلم حال خوب سوپروایزر و سین و هم میخواد .... 

دلم حال خوش و سلامتی مامان و بابا رو هم میخواد ... 

زمستون .. خوبی تو یک رو بودنته... خاکستری ای ... رنگ من ... نه مثل پاییز غرق رنگ های الکی گرمی و نه مثل بهار بلاتکلیف ... تو خاکستری و خون سردی ... تو آرومی ... یه وقتایی با برف خوشحالمون میکنی یه وقتایی با بارون ... یه وقتایی هم با شکوفه نوید بهاری و میدی که خیلی دنبالش گشتیم و منتظرش موندیم ولی پیداش نشد ... 

زمستون امیدوارم لحظه لحظت پر از زندگی باشه ... 

 

همین :)





:: بازدید از این مطلب : 115
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 2 دی 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: